گاه بینم در احلام شیرین
دارم آن نازنین را در آغوش
بر سر ابر های طلایی
کرده ایام غم را فراموش
سر ننهاده است بر سینه ی من
خفته چون لاله ی پرنیان پوش؛
می کند ماه ما را تماشا
گاه بینم که دستی پر از مهر
دست سرد مرا میفشارد
گاه بینم که چشمی پر از ناز
راز خود را به من می سپارد
گاه میبینم برای همیشه
دست در دست من می گذارد؛
آه این هم که رویاست رویا
← فریدون مشیری →
درباره این سایت