امشب به قصه ی دل من گوش می کنی
فردا مرا چو قصه فراموش می کنی
می گویمت ولی توکجا گوش می کنی
دستم نمی رسد که در آغوش گیرمت
ای ماه با که دست در آغوش می کنی
هشیار و مست را همه مدهوش می کنی
یادی اگر ز خون سیاووش می کنی
بهتر ز گوهری که تو در گوش می کنی
حرمت نگاه دار اگرش نوش می کنی
زین داستان که با لب خاموش می کنی
هوشنگ ابتهاج
ز ,دل ,آغوش ,نمی ,ی ,رسد ,گوش می ,در آغوش ,نمی رسد ,رسد که ,که با
درباره این سایت